مامان جون دو رقمی شدم اخ جون
محمد مبین عزیزم ده ماهگیت مبارک
پسرم مگه میزاری مامان بیاد وبلاگتو یه سرو سامونی بده برای منو بابا جون که شب و روز نذاشتی
محمدم عشقم خیلییییییییییییییی شیطون شدها ولی خداجون شکرت که این نشانه سلامتیشه
واماهنرنمایی های گل پسلم...........حدود ٥متری رو به تنهایی و با ذوق زیاد راه میره بعدش تلوپی میخوره زمین دستاشو میاره بالا که بغلم کنین .با سرعت جت چهار دست پا میره از روی میز ومبلا به راحتی بالا میره و میشینه وبا احتیاط میاد پایین .زیر چشمی منو باباشو نگاه ميكنه تا بیایم دنبالش اونم بدوبدو این بازی رو خیلی دوست داره.بوووووووس میکنه البته بعدش تبدیل به یک گازمحکم میشه همه از گاز گرفتن پسرم مستفیض شدن.
به خوبی ماما و بابا میگه .......مفهوم داغ رو میفهمه وقتی میگیم داغه دست به غذاش نمیزنه قربونش بشم از تنها چیزی که میترسه فعلا همین داغیه.گاهی دست میزنه و از صدای دستاش خوشش میاد و میخنده .خیلی خوش خنده وبا معرفته اینو همه میگن ولی به همون اندازه هم گریه میکنه .عاشق بیرون رفتنه وقتی میاد دم در خونه یه جیغ بلند از خوشحالی میزنه. معنی نه و نمیشه رو میفهمه ولی در اروزی حساب بردنشیم.
به تلفن کنترل تی وی موبایل و پیرزو.... علاقه فراوون داره خونه مامانم حسابی تلفات داده کاش یه ذره ازاین عشقو به اسبابازیاش داشت .بای بای میکنه ولی نه همیشه.وقتی برای بیرون رفتن لباس می پوشیم از همون اولش شروع به گریه میکنه دستاشو میاره بالا که منم ببرین.پشت سر بابا جون خیلی گریه میکنه .موقع لجیازی و نشانه اعتراض بالا و پایین میپره و بلند گریه میکنه .
بازی کردن خیلی دوست داره مخصوصا وقتی من بغلش میکنم میدوم و بابایی دنبال سرمون بلند بلند از ته دل کوچکیش میخنده. به باباجونی خیلی علاقه داره وقتی باباجون میخوابه سریع میره به نشانه علاقه موهای سرشو میکشه گاز میگیره ونیشگون میگیره . بیچاره همسرم تا حالا چند بار بد جوری از خواب پریده .من یه لحظه ازش غافل بشم حسابی بابا رو اذیت میکنه
معنی اب خیلی خوب میفهمه. وقتی چیزی نمیخاد بخوره سرشو به علامت نه تکون میده قربوش برم گاهی هم نه میگه.گاهی از راه رفتنش ذوق میکنه تندی میپره تو بغل مامان جون. بچه ها رودوست داره و هر چی دستشون باشه و خوشش بیاد به زور میگیره (ماشالله پهلووووووووون)نمیدونم چرا دوست داره انگشتاتشو تو چشم بچه های کوچولو همسن خودش بکنه.کلا خیلی پر تحرکه فقط وقتی خوابه تقریبا ارومه. هر جا باشه هر چیز دم دستش باشه رو میز تو بوفه تو سفره و........برمیداره همه جارو بهم میزره خدارو شکر اطرفیانم ادامای با فرهنگی هستن و تحمل میکنن و منم خیلی مراقبم ولی گاهی از کنترل خارج میشه ممنون از همتون..........
وخیلی کارای دیگه که انشالله بعدن مینویسم الان پنج ونیم صبحه و باید برم بخابم تو این ماه عزیز من و محمد تقریبا همه شبارو از اول شب تا سحر بیدار بودیم الان عسلم خوابه که میتونم بنیویسم وگرنه توی روز با محمدمحاله پنچ دقیقه بتونم بیام نت برای من خیلی سخته این شرایط ولی یه لبخند محمدم می ارزه به تمام دنیا برای من و بابا جون