محمدمبينمحمدمبين، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

محمدمبین عشق مامان وبابا

بدون عنوان

سلام  سلام باورم نمیشه بعد از این همه مدت اومدن اینجا ÷سرم عزیزم محمد مبین الان شما دوساله هشت ماهته و حدوددوساله که اینجا ا÷ نشد.بعد از یکسالگی شما مرتب مریض میشدی مدتی اینترنت نداشتیم و بعدشم که کلاسای مامانی شروع شد انشالله از این به بعد  
14 خرداد 1392

مامان جون دو رقمی شدم اخ جون

محمد مبین عزیزم ده ماهگیت مبارک پسرم مگه میزاری مامان بیاد وبلاگتو یه سرو سامونی بده برای  منو بابا جون که شب و روز نذاشتی محمدم عشقم خیلییییییییییییییی شیطون شدها ولی خداجون شکرت که این نشانه سلامتیشه واماهنرنمایی های گل پسلم...........حدود ٥متری رو به تنهایی و با ذوق زیاد راه میره بعدش تلوپی میخوره زمین دستاشو میاره بالا که بغلم کنین .با سرعت جت چهار دست  پا میره  از روی میز ومبلا به راحتی بالا میره و میشینه وبا احتیاط میاد پایین .زیر چشمی منو باباشو نگاه ميكنه تا بیایم دنبالش اونم بدوبدو این بازی رو خیلی دوست داره.بوووووووس میکنه البته بعدش تبدیل به یک گازمحکم میشه همه از گاز گرفتن پسرم مستفیض شدن . به خوبی م...
12 شهريور 1390

من مي ايستم

سلام سلام بالاخره بعد یک ماه ما اومدیم. توی این مدت کار خاصی نداشتم فقط وفقط دنبال شیطتنت های محمدمبین بودم.امید زندگیم امروز هشت ماهه شد.این ماه کارهای زیادی یاد گرفت.عسلم از مرحله سینه خیز به چهاردست وپا ارتقا یافته.الان دیگه حرفه ایی چهاردست و پا میره چقدر دلم برای سینه خیز رفتنت تنگ شده دقیقا مثل بسیجی های خط مقدم که میخان مین خنثی کنن .پسر گلم به خوبی  خودش از مبل و میز و هر چی بگین بالا میره می ایسته ومحکم با دست میزنه روی میز این یعنی که من خیلی خوشحالم   و خیلی کارای دیگه که الان وقتش نیست در پست بعدی حتما چند روزپیش رفتیم باغ عمو جون خیلی خوش گذشت ...
2 مرداد 1390

بابا.......ماما

سلام سلام مبینم ماما وبابا میگه    حدود ده روزه بدون اشتباه به من میگه ماما به همسری میگه بابا . و سه چهار قدم خودش به تنهایی راه میره   ...
2 مرداد 1390

مبارک مبارک مبارک

باسلاااااام روزمادر بر مادران عزیز مخصوصا نی نی وبلاگی و نی نی سایتی مبارک محمدمبینم امشب هفت ماهه شدعزیزم هفتمین ماهگردت مبارک وهمچنین سوم خرداد روز ازادسازی خرمشهر مبارک   ...
3 خرداد 1390

من شیطون شدم

سلام سلام به مامانا و نی نی های نازشون و سلام به عمه الهه جونم که این قدر مارو دوست داره و به ما سر میزنه عمه جون خیییییییلی دوست داريم      محمدمبین چندروزه که ٤تا دندون بالایی با هم نیش زده ماشالله هزار ماشالله عسلم گروهی دندون درمیاره (اولین دندون ٥ماه یک روز) توی این مدت حسابی شیطون شده از صبح تا شب  سینه خیز(اول شش ماهگی) میره زیر میز تلویزیون میشینه پشت مبلا ومیز قایم میشه هر چی به دهنش بیادمیخوره باید خیلی مراقب باشم  از کاغذگرفته تا ریشه قالی علاقه عجیبی به فرش و مشتقاتش داره   نمیدونم شایدگل پسرم قراره تاجر فرش بشه  مبینم بیدار شده الا...
30 ارديبهشت 1390

واکسن شش ماهگی

مبینم دیروز واکسن شش ماهگی رو زد.از دیروز تا حالا تب داره وخیلی بیحاله . هیچی نمی خوره نه شیر نه اب نه غذا.من و بابا خیلی ناراحتیم.برای مبینم دعا کنین
6 ارديبهشت 1390